سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
بچه بودیم ار آسمان باران می آمد
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن کاش هنوزم همه رو بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت زرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛
دیگه همون بچه هم نیستیم
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: حرف حساب، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |